نمیدانم چه نامه...

نوشته هایی از سر...نمیدانم از سر چی...مشغول بودن؟علاقه؟...شاید هم تنهایی...نمیدانم...

نمیدانم چه نامه...

نوشته هایی از سر...نمیدانم از سر چی...مشغول بودن؟علاقه؟...شاید هم تنهایی...نمیدانم...

نمیدانم چه نامه...

بسم الله...
نمیدانم با چه لحنی بنویسم...
با چه سبکی...
و یا اصلا چه حرفهایی را بنویسم که پر کند این کادر را...
کادری که خودم در هرجا اول از همه سراغ آن را میگیرم...
اول از همه بگویم نه نام این خانه مجازی کوچک را دوست دارم...نه بعضی از حرف هایم را...
شاید یک روز صبح که از خواب بیدار شدم...از اولین کلمه حذف کردم و از نو نوشتم...
شاید هم عادت کردم به این جا و این حرف ها...
مثل آدم های این روزها...
آدم های اطرافمان...
که خیلی زود عادت میکنند حتی به تلخ ترین های ممکن...

بایگانی
آخرین مطالب

ای کاش بشود...

سه شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۲۸ ب.ظ

این روزها عجیب دلم میخواهد همه ی برگه های دفترم را جدا کنم...

و با تک تکشان قایق هایی بسازم کوچک...اما پر توان...

قایق ها را در دامانم بریزم و ببرمشان لب جوب...

روی اولی بنویسم...غم هایی که حالم را بد میکند...

روی دومی بنویسم...دغدغه هایی که حتی گاهی خواب را از چشمانم میگیرند...

و همین گونه بنویسم روی سومی چهارمی...شاید هم پنجاهمی...همه ی چیزهایی که باعث شده این قایق های کوچک

کاغذی را بسازم...

بعد همه را روان کنم...

و روانم روان شود...

اما حیف...که نه دفتری دارم...و نه جوبی که قایق ها را در آنها اندازم...

  • من ...

نظرات (۲)

...
اوووم، راهکاره خوبیه !
فقط من ممکنه کلا خودمو روی قایق کاغذی بزارم تا ببره :d
...
پاسخ:
خخخخ...بد فکریم نیست...
ولی به نظرت میتونه تحمل کنه این همه درد و غمو؟؟؟
...
نه دیگه .
غرق میشه.
هم خودمون هم اون دردو غما :)
...
پاسخ:
ای کاش بشه...
بشه و راحت شد از همه ی اینا...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی