نمیدانم چه نامه...

نوشته هایی از سر...نمیدانم از سر چی...مشغول بودن؟علاقه؟...شاید هم تنهایی...نمیدانم...

نمیدانم چه نامه...

نوشته هایی از سر...نمیدانم از سر چی...مشغول بودن؟علاقه؟...شاید هم تنهایی...نمیدانم...

نمیدانم چه نامه...

بسم الله...
نمیدانم با چه لحنی بنویسم...
با چه سبکی...
و یا اصلا چه حرفهایی را بنویسم که پر کند این کادر را...
کادری که خودم در هرجا اول از همه سراغ آن را میگیرم...
اول از همه بگویم نه نام این خانه مجازی کوچک را دوست دارم...نه بعضی از حرف هایم را...
شاید یک روز صبح که از خواب بیدار شدم...از اولین کلمه حذف کردم و از نو نوشتم...
شاید هم عادت کردم به این جا و این حرف ها...
مثل آدم های این روزها...
آدم های اطرافمان...
که خیلی زود عادت میکنند حتی به تلخ ترین های ممکن...

بایگانی
آخرین مطالب

غرق شده ایم...میان آمال ها

يكشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۴۵ ب.ظ

گاهی غرق میشویم میان آنچه که شده محال ها و آرزوهایمان...

و دل خوش کرده ایم به آرزوهایی که نمیدانیم که اصلا دست یافتنی هستند یا نه؟؟؟!!!

و چقدر خود را فراموش کرده ایم...

چقدر دور شده ایم از خودمان...

خودمان یعنی همان کودکی گونه اش را نزدیک لبان پدر میبرد و میخواست پدر ببوسدش...

خودمان یعنی همان هایی که دلمان نازک بود و زیبا...به زیبایی دل تمام آبی دلان دنیا...

+خدایا دلی ده آبی...بزرگ...زیبا...

  • من ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی